به گل نشسته !


بیشتر وقتها ... وارونه یا از زاویه ای دیگر دیدن حقیقت میشود تعریف "خیال" !

به تمامی مقدسات عالم قسمت میدهم ... بگو من به کدامین خیال پناه ببرم که "درد" حقیقت نبودنت وارونه اش هم درد میشود .......


منبع : مجله ی فسیل شده ی روی میز سلمونی ...


یکی بید ... یکی نبید ... سه تا درخت بید ... که دوتاش بید بید ... یکیش بید نبید ... اونی که بید نبید وسط اون دوتایی که بید بید بید ...


تنهایی یعنی ...


اونقدر که گره هندزفریتو باز کردی اگه بجاش سعی میکردی گره از مشکلات باز کنی الان زندگیت بهشت شده بود ...


عذاب ...


نیستی و بیابان است و رویایت سراب ...


درد تکثیر شده ...


لحظه ریل ... روزمرگی قطار ...

و من مسافر - بی چون و چرا هر روز - خسته از این همه فشار ....


آرزویم ... در تو حل شدن باز ...


هم بزن کاسه رخوتم را با وجوت که دیگر خسته ام از ته نشینی اشتیاقم ...


مترادفند ...


نیستی تو

و

نیستیِ من ...



چند ساعت دیگه باز برمیگردم خوابگاه ... بعد از یک سال ...

انشالا هستم ... منتها بسی کمرنگ تر !

قربان همگی