نوشته های اینجا رو میخونم خندم میگیره :))

هشت سال پیش این موقع تازه دانشجو شده بودم اونم تو رشته ای که متنفر بودم ازش. ولی از یک چیز "من هشت سال پیش" خیلی خوشم میاد، که انقدر دل و جرئت و خ.ایه داشت که همه چیز رو عوض کنه.


نظرات 7 + ارسال نظر
هدیه 1398/09/02 ساعت 01:11 ق.ظ http://Www.tire-khalas.blogsky.com

None 1398/09/02 ساعت 03:52 ب.ظ https://redroom.blogsky.com

والا من دارم آلزایمر میگیرم،هی سعی میکردم آرشیو وبمُ اوکی کنم،هی فیل*تر میشدم:/
خلاصه الان کسی هستم که خاطرات دو هفته پیشمُ یادم نیست

:)))))

None 1398/09/02 ساعت 03:54 ب.ظ https://redroom.blogsky.com

ولی بااین پست،ذهنم رفت رو چیزی که مدتهاست بهش فک میکنم..
عجیبه!آدم سنش که میره بالاتر،محتاط تر میشه.. یا شایدم میترسه!یا نمیدونم..
هرچی هست،کارای دوسال پیششُ عمرا بتونه انجام بده.
من یوقتها میگم اون موقع ها با چه جرأتی فلان کارُ میکردم
آدمی واقعا موجود جالبیه:))

اره دقیقا. اون سالها خیلی دل شیری داشتم من خودم :))

دریا 1398/09/02 ساعت 04:15 ب.ظ http://Dailyme1999.blogsky.com

این قطعی اینترنتم همه چیش بد بود این یه چیش خوب بود خیلیا برگشتن سر وباشون :)

اوهوم

سحر 1398/09/04 ساعت 10:37 ب.ظ http://roya-94.blogsky.com/

چیا رو عوض کردی؟؟؟؟؟

زندگیمو!

سحر 1398/09/04 ساعت 10:40 ب.ظ http://roya-94.blogsky.com/

یه لحظه تعجب کردم کامنت ترکی گرفتم

چرا؟

مریم 1398/09/05 ساعت 02:39 ق.ظ http://Sooskesiah.blogsky.com

عجیب این حسو میفهمم!! :)))

خوبه :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد